رومن گری در کتاب «خداحافظ گری کوپر» به نکته زیبایی میپردازد:
لنی اول با این جوان که یک کلمه هم انگلیسی نمیدانست رفیق شده بود.
به همین دلیل روابطشان با هم بسیار خوب بود.
اما سه ماه نگذشته بود که عزی شروع کرد مثل بلبل انگلیسی حرف زدن و فاتحه دوستیشان خوانده شد.
فوراً دیوار زبان میانشان بالا رفته بود.
دیوار زبان وقتی کشیده می شود که دو نفر به یک زبان حرف می زنند؛ آن وقت دیگر مطلقاً نمیتوانند حرف هم را بفهمند.
زبان علی رغم باور عمومی میتواند سبب دور شدن انسانها از هم شود.
زبان به همراه خود ملیتها، شهرها، محلهها و نوستالژیها را به همراه دارد و اجازه نمیدهد تا هیچ چیزی کاملا نو و بدون پیش قضاوتی پدید آید.
بنابراین اگر یک زبان مشترک استفاده میکنیم باید به دنبال ایجاد ناآشنایی در محتوا باشیم. ناآشنایی میتواند محتوایی بیبدیل تولید کند و مخاطب را به سویمان جذب کند.
به این شعر نو از مهدی اشرفی توجه کنید:
راه مست بود
هر چه میرفتیم
ما را به جای دیگری میبرد!
استفاده از پارادوکس نیز به شکستن تعهدات آشنا در درک یک موضوع کمک میکند:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
باد که چراغ را خاموش میکند اما این بار سبب برافروختن چراغ شده است.
در کپیرایتینگ نیز از ناآشناسازی به شدت استفاده میشود. به مثال زیر توجه کنید:
البته باید حواسمان باشد که در ناآشناپنداری خیلی غرق نشویم. قاعده MAYA میتواند کمکمان کند.
مایا یا Most Advanced Yet Acceptable است. مایا اولین بار در طراحی مطرح شد.
اما در کپیرایتینگ نیز باید به آن توجه شود.
مایا توسط طراحی به نام ریموند لووی برای اولین بار معرفی شد.
مایا یعنی آنکه ما باید متفاوت بنویسیم یا طراحی کنیم. اما این تفاوت نباید به قدری باشد که با قوانین ذهن جستجوگر ما در پی آشنایی تداخل شدید داشته باشد.
در محصولات اپل این قاعده به خوبی رعایت شده است:
ما باید همیشه عاملی از آشنایی را در نویسندگی به کار بریم. چیزی که کاملا متفاوت و بدون ارتباط با چیزهای آشنا باشد نیز مورد بیتوجهی قرار می گیرد.
در مثال kfc نیز این قاعده رعایت شده است. آیا میتوانید تشخیصش دهید؟